داستان های امیر حسین
سلام عمر مامان قول دادم که اتفاقات این 11 ماه خلاصه برات بگم الان وقتشه تو هم که خوابیدی و نمی تونی شیطونی کنی بخواب عزیزم تا خوابای خوب ببینی راستش اصلا دوست ندارم روزای اول دنیا اومدنت تعریف کنم آخه تو شب اول مریض شدی نمی دونم چرا وقتی برای بار دوم شیر خوردی حالت بد شد و یه عالمه سیاهی بالا آوردی و این شد آغاز ماجرا ما تا یه هفته بیمارستان بستری بودیم دستای کوچولو و نحیف تو رو آتل بسته بودن و 24 ساعته سرم بهت وصل بود الهی مادر بمیره چقدر زجر کشیدی و من هیچ کاری نمی تونستم برات بکنم بعد از 3 روز هم که زردی گرفتی بالاخره هر جور بود اون یه هفته تموم شد و تو بعد از ظهر پنج شنبه پا تو خونه ما گذاشتی و زندگی ما رو کاملا دگرگون کردی ...
نویسنده :
مامان
1:14